داستانی است به قلم سارا دیلارد، ترجمه ساره ارض پیما و چاپ انتشارات شهر قلم. قصه ی موش های پیشاهنگی که بعد از گرفتن چند نشان حالا باید اردویی ماجراجویانه و هیجان انگیز را تجربه کنند تا به نشان «اردو» برسند. موش ها هر کدام نظر متفاوتی درباره ی این مرحله دارند مثلا ویولت از آن می ترسد و استرس دارد اما تیگر لیلی در انتظار روز اردوست. پیشاهنگ ها قرار است در این اردو چیزهای جدیدی بیاموزند و یاد بگیرند چگونه در کنار یکدیگر زندگی کنند.
ویولت بریده بریده گفت: «وای… وای.»
جونباگ شانه هایش را بالا انداخت: «من از رعد و برق متنفرم. گوش های من به صداهای بلند حساسیت دارند.»
کریکت گفت: «من با رعد مشکلی ندارم، اما برقش خیلی وحشتناک است!»
تیگر لیلی گفت: «من عاشق طوفانم.» و سرش را عقب برد و بازوانش را در هوا تکان داد. خانم پاپی گفت: «طوفان مسئله ای جدی است. باید حتما در موقع طوفان موارد ایمنی را رعایت کنیم. خوب گوش کنید. هر نوع گیاهی که می توانید برای پوشش جمع کنید. بعد کوله پشتی هایتان را جمع کنید و چمباتمه بزنید. باید تا جایی که می توانیم خودمان را نزدیک زمین نگه داریم. از هم جدا بنشینید و دست های هم را نگیرید. برق می تواند از موشی به موش دیگر منتقل شود.»
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.